مسئله تنبیه بدنی زنان
نويسنده:محمّد الطالبی
ترجمه: مهدی مهریزی
منبع:مجله پيام زن

«الرِّجَالُ قَوَّ مُونَ عَلَی النِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ وَ بِمَآ أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَ لِهِمْ فَالصَّــلِحَـتُ قَـنِتَـتٌ حَـفِظَـتٌ لِّلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَالَّـتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِیًّا كَبِیرًا * وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَیْنِهِمَا فَابْعَثُواْ حَكَمًا مِّنْ أَهْلِهِ‏ی وَ حَكَمًا مِّنْ أَهْلِهَآ إِن یُرِیدَا إِصْلَـحًا یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُمَآ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِیمًا خَبِیرًا؛
مردان سرپرست زنانند، به دلیل آن كه خدا برخی از ایشان را بر برخی برتری داده و [نیز] به دلیل آن كه از اموالشان خرج می‏كنند. پس، زنان درستكار، فرمانبردارند [و] به پاس آنچه خدا [برای آنان] حفظ كرده، اسرار [شوهران خود] را حفظ می‏كنند. و زنانی را كه از نافرمانی آنان بیم دارید [نخست [پندشان دهید و [بعد] در خوابگاهها از ایشان دوری كنید و [اگر تأثیر نكرد [آنان را بزنید ؛ پس اگر از شما اطاعت كردند [دیگر] بر آنها هیچ راهی [برای سرزنش] مجویید، كه خدا والای بزرگ است.
و اگر از جدایی میان آن دو [: زن و شوهر] بیم دارید پس داوری از خانواده آن [شوهر] و داوری از خانواده آن [زن] تعیین كنید. اگر سر سازگاری دارند، خدا میان آن دو سازگاری خواهد داد. آری! خدا دانای آگاه است.»

موضوعی كه همچنان ناتمام مانده است

آیه 34 از سوره نساء كه متن و ترجمه اثر را آوردیم، سبب شده كه بارها و بارها بر اسلام خرده گرفته شود كه اسلام زن را خوار كرده و جایگاه كانونی‏اش را پایین‏تر از مرد قرار داده است. در این زمینه به آیات و احادیث دیگری نیز استناد می‏شود.(2)
تا قرن‏های اخیر، این موضوع، مسئله‏ای نبود، چرا كه وضع زنان با تفاوت‏های كم و زیاد در تمامی فرهنگ‏ها و تمدن‏ها همسان بود. امروزه این موضوع، مسئله زمانه شده است به ویژه نسبت به اسلام و خاصه پس از توافق نسبتا كامل درباره حقوق بشر(3) پس از نیمه قرن بیستم . و زنان مسلمان برای تحقق تساوی مرد و زن با قلم‏های خویش(4) وارد میدان كارزار شدند و امروزه با همه تفاوت‏های موجود در مناطق مختلف، پیروزی‏های چشمگیری در راه آزادی خود به دست آورده‏اند و نیازی به ذكر نمونه‏ها نیست.با این همه خطاب دینی هنوز تحول نیافته و مسئله در سطح بنیادی رها مانده است. و روز به روز فاصله میان رفتار عملی و موضع اعتقادی كه در محافل دینی و مساجد و حوزه‏ها القا می‏گردد، افزایش می‏یابد. و تا آن زمان كه این وضع دوگانه یعنی تاریكی رفتار از یك سو و روشنایی كه بر زبان رانده می‏شود و كمتر در سرزمین‏های اسلامی تطبیق می‏شود از سوی دیگر، ادامه یابد، دشوار نیست كه پیوسته شاهد بحران‏هایی باشیم كه جامعه ما را می‏لرزاند و بر خشونت آن قدر بیفزاید كه هویت ما را تهدید نماید. و این حقیقتی است كه ما را وا داشت تا به معالجه این مسئله به گونه‏ای رو آوردیم كه با پژوهشی شتابان سازگار باشد تا شاید شرایط معالجه‏اش به صورتی عمیق و فراگیر كه مسئله زن را در اسلام به صورت كامل شامل شود، فراهم آید. نقطه شروع این معالجه، فهم مقاصدی نصوص دینی با منظور داشتن تحولات زندگی است.

موضوع اختصاص به اسلام ندارد

نخستین مسئله‏ای كه رویاروی ما قرار دارد این است كه مسئله تنبیه بدنی زن اختصاص به اسلام ندارد بلكه مسئله‏ای عمومی و بشری است و از پدیده‏های اجتماعی است كه بسیار شیوع دارد و محدودیت زمانی و مكانی برنمی‏دارد و در تمامی جوامع، فرهنگ‏ها و تمدن‏ها یا دین‏های مختلف ریشه دارد.همچنین این مسئله، چنان كه ابتدا به ذهن می‏رسد، اختصاص به بادیه‏نشینان و روستائیان ندارد، گرچه در این مناطق بیشتر شایع است، بلكه در پیشرفته‏ترین جوامع از نظر فرهنگ و ثروت و موقعیت نیز دیده می‏شود. پس تنبیه بدنی زن پدیده‏ای است كه هیچ جامعه‏ای از آن خالی نیست خواه جوامع سنتی و خواه جوامع مدرن. تا آن جا كه امروزه زنان در جوامع پیشرفته كه آن را جامعه آرمانی تصور می‏كنیم، نیاز به تأسیس «جمعیت زنان كتك خورده» برای دفاع از خود و چاره‏جویی‏های مشترك پیدا كرده‏اند. بلكه مسئله به صفحه تلویزیون كشورهای غربی نیز كشیده شد. تنها در فرانسه دو میلیون زن از شوهران خود كتك خورده‏اند یعنی 41 جمعیت زنان. این مطلب را كانال دوم تلویزیون فرانسه به تازگی اعلام كرد و شماره تلفن رسمی برای كمك به این زنان در حال ضرورت اعلام داشت. لكن ریشه‏های عمیق آن انسانی است و از این رو است كه در زمره بیماری‏های اجتماعی و بحران‏های روانی جای می‏گیرد. معالجه‏ای اساسی این پدیده در تمامی سطوح و با همه مظاهرش، نیازمند مشاركت دانشمندانِ مردم‏شناس، جامعه‏شناس، روان‏شناس و دیگران به ویژه مردان حقوق و قانون دارد و قطعا پرداختن بدان از دایره این نوشتار بیرون است. لكن برای فهم درست مسئله باید آن را از تمام ابعاد مورد نظر قرار داد. به ویژه كه این مسئله امروزه جایگاه نخستین را در مبحث حقوق بشر یافته به گونه‏ای كه محال است كسی خود را به بی‏خبری نسبت بدان وادارد.
شایسته است در این جا به «بیانیه مكه» كه سومین كنفرانس سران اسلامی در مكه به تاریخ 19 ـ 22 ربیع‏الاول 1401 و 25 ـ 28 نوامبر 1981 صادر كرد و بر احترام حقوق بشر و همكاری با سازمان‏های بین‏المللی تأكید داشت، اشاره كنیم. در این بیانیه چنین آمده است:
«اعتقاد تمامی مسلمانان به آموزه‏های جاوید، كه در آزادی، عدالت، كرامتِ انسان، مبارزه با ستم و تجاوز، تسامح و دوستی و برادری متبلور است، ما را به تلاش برای تثبیت صلح عادلانه، دوستی میان ملت‏ها، رعایت حقوق بشر، تلاش مستمر برای پشتیبانی از سازمان‏های بین‏المللی كه بر پایه ارزش‏های انسانی و همزیستی مسالمت‏آمیز میان ملت‏ها شكل گرفته، فرا می‏خواند.»
دومین نكته‏ای كه باید بدان توجه كرد این است كه مشابه آنچه را كه در آیه 34 از سوره نساء می‏بینیم، در ادیان پیش از اسلام نیز می‏یابیم مانند مطلبی كه در نامه «قدیس پولس» بنیانگذار مسیحیت كنونی به چشم می‏خورد. وی در نامه‏اش تأكید می‏كند كه رئیس زن، مرد است. و بر زن است كه موی خود را بپوشاند و بر زنان است كه از همسران خود اطاعت كنند همانگونه كه از پروردگار اطاعت می‏كنند. زیرا شوهر رئیس زن است. چنان كه مسیح رئیس كلیسا است. از این‏رو بر زنان لازم است در همه چیز از شوهران خود اطاعت كنند. چنانكه كلیسا از مسیح اطاعت می‏كند. و با این سخن آنان را مورد خطاب قرار می‏دهد:
ای زنان! از شوهران خود به‏گونه‏ای شایسته به خاطر خداوند اطاعت كنید. از این عبارت‏ها روشن می‏شود اطاعتی كه «پولس» می‏خواهد زنان در برابر شوهر به اجرا گذارند نزدیك به عبادت است و این مبتنی است بر برتری مرد بر زن. كلیسا پیش از جنبش‏های اصلاح‏طلبانه و جنبش‏های فمینیستی در راه آزادی زنان به این برتری تأكید می‏ورزید و تا انقلاب مدرنیته این برتری امری بدیهی به حساب می‏آید.اینك جای پرداختن تفصیلی به این مسئله نیست و غرض اشاره به برخی نقاط مقایسه‏ای بود كه راه را برای دستیابی به قواعدی روشن هموار می‏سازد و ارتباطی با مسئله اسباب نزول دارد كه امروزه به عنوان رعایت شرایط زمان و مكان برای فهم نصوص از آن یاد می‏شود.

روش فهم نصّ

نكته سوم كه باز جنبه روشی دارد این است كه آیه 34 از سوره نساء را در فضای تاریخی، مردم‏شناسانه، اجتماعی و روانی منظور كنیم تا مقصود شارع را از آن به دست آوریم كه با روح قرآن كاملاً سازگار باشد.قرآن برای هر زمان و مكان صلاحیت دارد و معنایش چنین است كه خداوند با انسان هر زمان و مكان با خطابی زنده و نو سخن می‏گوید، یعنی خطاب خداوند همیشه خطاب زمان حاضر است، البته خداوند با موجود خردمند كه ضرورتا در بستر تاریخ قرار دارد سخن می‏گوید. پس خداوند همیشه با انسان حاضر در تاریخ سخن می‏گوید، تاریخ یعنی حركت سازنده و پیشرو كه در آن بازگشت به عقب نیست. بنابراین ما خطاب الهی را كه همیشه زمانش حاضر است نخواهیم فهمید و آن را در زمان حاضر خود كه گذرا و رو به پیش است نخواهیم فهمید مگر آن كه آن را نخست در ایام نزول كه امری تدریجی و مرتبط با رخدادها بود بفهمیم. چرا كه زمان حاضر ایام نزول جایگاهی ممتاز دارد و كلید وارد شدن به زمان حاضر خطاب در هر زمان و مكان است. از این‏رو ضرورت دارد دریافت كننده خطاب الهی در زمان خودش به این خطاب گوش فرا دهد چنانكه گویا بر او و در زمان و مكان و رخدادهای محیط او فرود آمده است. لیكن نباید آن را از زمان حاضر هنگام نزول جدا سازد. به راستی كه زمان حاضر خطاب خداوندِ حی قیّوم و آن كه او را چرت و خواب فرا نمی‏گیرد، حاضر كلی و مطلق است كه گذشته، حال و آینده را فرا می‏گیرد. معنای این سخن آن است كه می‏بایست همیشه خطاب خداوند را در آنچه اراده كرده، كه الان نیز آن را اراده می‏كند، گشوده به سوی آینده بفهمیم.
از این رو تحلیل تاریخی، مردم‏شناسانه، جامعه‏شناسانه و روانشناسانه این خطاب و بررسی زبان عربی و آشكار قرآن به روش دانش‏های زبان‏شناسی جدید، برای پی‏بردن به معنا و مقصود شارع، ضروری است؛ چرا كه بُعد الهی خطاب در بُعد انسانی آن تنزل پیدا كرده است. البته این تحلیل با تمام گستردگی‏اش بیش از یك مقدمه روش‏شناسانه نیست نه این كه خود به خود غایت و مقصود باشد. این چنین تحلیلی را هر مؤمنی می‏پذیرد و بدان اُنس پیدا می‏كند و برای تعمیق ایمان خویش آن را ضروری می‏شمارد. اما تحلیل‏های مردم‏شناسانه كه به عنوان غایت فرض شود و غرض بی‏نیازی از جنبه الهی این پدیده دینی باشد، مؤمنان آن را نمی‏پذیرند و از آن سر باز می‏زنند. و ما از طرفداران این جریان دوم كه اینك رو به فراوانی‏اند می‏خواهیم كه با مردم به صورت شفاف سخن بگویند و مسئله را بر مردم و خویش مشتبه نسازند.
روایت‏هایی در تفسیر آیه 34 از سوره نساء به ما رسیده كه تنبیه بدنی شوهر را تجویز می‏كند، این روایت‏ها به نظر یك مورخ و با روش مورخان، اسنادی مورد اعتماد در شكل و محتوا نیست و قطعا تمامی واقعیت را پوشش نمی‏دهد. بلی اینها فراتر از تعدادی روایت نخواهند بود كه در دوران طولانی و پیش از دوره كتابت به صورت شفاهی نقل شده است و مانند تمامی روایات، مشكلات خود را از قبیل افتادگی، نقل به معنا و استنساخ دارد، كه مورخ باید با توجّه به اینها بدان بپردازد.ما بر این باوریم كه توجّه به این روایت‏ها و نصوص با توجّه به این نكات ما را بر فهم مسئله تجویز تنبیه بدنی همسر به صورتی یقینی و از جوانب مختلف آگاه می‏سازد.نخستین چیزی كه از مطالعه نصوص بدین نحو به دست می‏آید این است كه این روایات مربوط به دوران مكه نیست زیرا در مكه زنان كتك می‏خوردند و شكایتی هم نداشتند و آن را مضر به كرامت خود و خارج از عرف و شرایط زن قلمداد نمی‏كردند. چگونه زدن زن زشت تلقی شود در جامعه‏ای كه زنده به گور كردن دختر امری رایج بود؟ فرهنگ آنان و ارزش‏های اخلاقی آنان مانند فرهنگ و ارزش‏های اخلاقی ما نبود. آنان دل‏های سخت و خشن داشتند. روایت شده كه عبدالمطلب نذر كرد كه یكی از ده پسر خود را برای خدایان قربانی كند و قرعه به نام عبداللّه‏ پدر پیامبر افتاد و می‏خواست انجام دهد.(5)
جریان زن‏گرایانه كه تنبیه بدنی را زشت می‏شمرد و در جستجوی برابری دو جنس است، در مدینه به پا خاست و از برخورد دو فرهنگ شكل گرفت.سوره نساء كه این آیه در آن قرار گرفته، مدنی است. ابوالاعلی مودودی پس از بررسی اشارات تاریخی مندرج در این سوره به این نظریه می‏رسد كه آیات این سوره در فاصله آخر سال سوم، تا اوّل سال پنجم هجری و در دورانی سخت از حیات امت اسلامی نازل شد.(6) شكست جنگ احد در 5 شوال سال سوم یعنی 30/3/625م بر این دوران سخت گواه است. بدون شك این آیه برای فرو نشاندن اختلاف و بحرانی كه رو به شكل‏گیری بود فرود آمد. اما پیش از نزول این آیه و در این سه سال گذشته شرایط چگونه بود؟! این مطلب را می‏توان از لا به لای روایاتی كه مفسران در كتب تفسیری خود گرد آورده‏اند به دست آورد.
البته باید روایت‏ها را به ترتیب زمانی تركیب كرد تا بتوان اطراف مسئله را روشن ساخت. تا بفهمیم این آیه برای حل چه مشكله‏ای فرود آمد و البته كاری غیر قابل انجام نیست. پیامبر[ص] میان مهاجران كه تمام آنها قرشی بودند و انصار، پیوند برادری برقرار كرد. خانواده‏ها به هم پیوند خوردند و ارتباط میان زنان این دو گروه بسیار بالا گرفت. زنان مدینه كه شهرنشین بودند از آزادی بیشتری نسبت به زنان مكه برخوردار بودند و این را اسناد تاریخی به ما گزارش می‏كند. عادت قریش در مكه چنین بود كه زن‏ها را كتك می‏زدند و مشكله‏ای هم در میان نبود. اسماء دختر ابوبكر گوید: من چهارمین زن زبیر بن عوام بودم، وقتی بر یكی از ما خشمگین می‏شد با چوبی كه لباس بر آن آویزان می‏كردند بر او می‏زد تا چوب می‏شكست.(7) در این سخن، نشانی از این كه رفتار زبیر ناشایست بود، دیده نمی‏شود. او نیز مانند همه زنان قریشی بدین امر عادت دارد لكن شرایط مدینه به‏گونه‏ای دیگر بود. در اسناد موثق آمده است كه عمر بن خطاب گفت: ما مهاجران مردمانی بودیم كه بر زنان خود غالب بودیم و انصار مردمانی‏اند كه زنانشان بر آنان غالب‏اند. زنان ما نیز از آنان این روش را فرا گرفتند.(8)

حكم پیامبر[ص] به جلوگیری از زدن

زنان، پیامبر[ص] را حامی خود یافتند. اگر این تعبیر درست باشد رسول خدا طرفدار زنان بود. و شواهد این مطلب بسیار است. پیامبر خواست بر پایه فرهنگ زنان مدینه كه زنان قریش نیز بدان متمایل بودند، پدیده تنبیه بدنی از سوی شوهران را، از میان بردارد و می‏خواست آن را فراگیر سازد و بدان صبغه دینی دهد.بیهقی از ام‏كلثوم دختر ابوبكر نقل می‏كند كه مردان از كتك زدن زنان منع شدند(9) و سفیان بن عینیه از زُهری از عبداللّه‏ بن عبداللّه‏ بن عمر از ایاس بن عبداللّه‏ بن‏ابی‏ذئاب نقل می‏كند كه پیامبر(ص) فرمود: كنیزان خداوند را كتك نزنید.(10)
چنین برمی‏آید كه این ممنوعیت تنبیه بدنی را مرتفع نساخت. از سوی دیگر چنان كه زنان قریش از فرهنگ زنان مدینه تأثیر گرفتند مردان مدینه نیز از مردان قریش و فرهنگ آنها اثر پذیرفتند و با زنان خود تندی می‏كردند و آنان را كتك می‏زدند، مسئله‏ای كه برای زنان مدینه بی‏سابقه بود و بدین جهت به پیامبر شكایت كردند. پیامبر در چنین مواردی كه به وی شكایت می‏شد، دستور قصاص می‏داد و بر پایه مساوات میان زن و شوهر، روش پیامبر پیش از نزول آیه 34 از سوره نساء چنین بود. و روایت‏ها اجماع دارند(11) بر این كه آخرین زنی كه به نفع او پیامبر دستور قصاص داد، حبیبه دختر زید یا خوله دختر محمّد بن مسلمه، همسر سعد بن ربیع بود. سعد از سرشناسان انصار و نمایندگان آنان بود و در جنگ اُحد [پنج شوال سال سوم هجرت برابر 30/3/635م] به شهادت رسید. از اسناد تاریخی چنین برمی‏آید كه وی نزد پیامبر شأن و منزلتی
داشت.(12) لكن این دفعه دستور پیامبر اجرا نشد زیرا پیش از اجرا این آیه فرود آمد. پیامبر دستور داد آنان برگردند و به آنان نزول آیه را خبر داد و فرمود: ما چیزی را اراده كردیم و خدا چیز دیگری اراده كرد و اراده خداوند بهتر است(13) و قصاص را لغو كرد. این تحول و دگرگونی چگونه توجیه می‏شود؟
روشن است آنچه را پیامبر می‏خواست و تلاش می‏كرد در طول سه سال در مدینه تثبیت كند و تا پیش از شكست جنگ احد نیز ادامه داشت، تلاش برای برابری زن و مرد و بازداشتن مردان از كتك زدن زنان بود. چنان كه فرهنگ مردم مدینه بود. و در صورت مخالفت دستور قصاص صادر می‏كرد.آنچه از اسناد تاریخی برمی‏آید این است كه در مدینه دو حزب وجود داشت. حزب طرفدار حقوق زن [زن‏گرا] كه ام سلمه آن را رهبری می‏كرد و حزب ضد زنان كه عمر بن خطاب آن را اداره می‏كرد. ام سلمه زنی قریشی است.(14) نام او هند و دختر ابی‏امیه بن‏مغیره است. ام سلمه با پسرعمه پیامبر یعنی پسر بَرّة دختر عبدالمطلب ازدواج كرد. شوهر ام‏سلمه، ابو سلمه بن عبدالاسد بن هلال است كه در جنگ بدر و اُحد شركت و در اُحد زخمی شد و بر اثر همان جراحت‏ها از دنیا رفت. ام‏سلمه دو پسر دارد به نام‏های عمر كه با سفارش مادرش به علی[ع [پیوست و سلمه كه كنیه مادر به خاطر اوست. همچنین ام سلمه دو دختر دارد به نام‏های زینب و دره. ام‏سلمه پس از فوت شوهرش در سال سوم یا چهارم هجری با پیامبر[ص] ازدواج كرد و ام‏المؤمنین شد. ما بر این باوریم كه ام سلمه جنبش حمایت از حقوق زن را پیش از ازدواج با پیامبر[ص] رهبری می‏كرد و پس از ازدواج با پیامبر نیز این موضع را حفظ كرد. ام‏سلمه گوید: ای رسول خدا مردان به جنگ می‏روند و ما جنگ نمی‏كنیم و مردان دو برابر ما ارث می‏برند. كاش ما هم مرد بودیم.(15) همچنین فخر رازی در تفسیر خود نقل می‏كند كه زنی نزد پیامبر آمد و گفت خدای مردان و زنان یكی است و تو فرستاده خدا به سوی ما [زنان [و آنان [مردان [هستی. پدر همه ما آدم و مادر همه ما حواست پس چرا خداوند در قرآن از مردان یاد می‏كند و از ما [زنان[ یاد نمی‏كند؟(16)
این تكه و بریده‏های تاریخی كه به ما رسیده اهمّیت فراوانی دارد، زیرا بدون تردید آنچه اتفاق افتاده همین‏ها نبوده است بلكه اینها درختی است كه از جنگلی خبر می‏دهد.این اسناد با آن كه اندك است، از مطالبات زنان و مساوات با مردان در تمامی زمینه‏ها حتی نبرد، پرده برمی‏دارد.دین اسلام یك انقلاب بود و این انقلاب پس از زندگی خشونت‏بار زنان، آفاق گسترده‏ای به روی آنان گشود و آنها با شتاب می‏خواستند به انتهای آن رَسَند. تا این نكته را نفهمیم نمی‏توانیم آیه 34 از سوره نساء را بفهمیم، آیه‏ای كه می‏خواهد برتری مردان را بر زنان به شكلی تجویز كند [البته نه تفاوت میان دو جنس را] یعنی توزیع عادلانه امتیازات میان زن و مرد بر پایه اقتضائات عرف و فرهنگ آن زمان.
این نكته را فخر رازی به خوبی دریافته است. آن جا كه می‏گوید: زنان درباره برتری مردان در ارث با پیامبر سخن گفتند، خداوند در این آیه بیان كرد كه همانا مردان را بر زنان در ارث برتری داد زیرا مردان قائم بر زنانند و زن و مرد گرچه در بهره‏وری جنسی از یكدیگر مشتركند، لكن خداوند به مردان دستور داد مهریه زنان را بپردازند و نفقه آنان را بر عهده گیرند، پس زیادتی یك طرف در برابر زیادتی طرف دیگر قرار دارد و گویا برتری در میان نیست.(17)
همه این مطالب نشان می‏دهد كه جنبش‏های حمایت از زنان كه با انقلاب اسلامی شكل گرفت تند و خشن بود. فخر رازی (545 ـ 606ق / 1150 ـ 1210م) از عمر بن خطاب نقل می‏كند كه زنان پس از اختلاط و ارتباطی كه در مدینه حاصل شد بر شوهران خود شوریده و نافرمانی كردند،(18) و با این رفتار خود مردانی را كه طبیعتی ضد زن داشته، ناراحت كردند. بر حسب ظاهر این حركت ضد زن را عمر بن خطاب رهبری می‏كرد و آنچه از طبیعت و خلق و خوی او می‏دانیم، چنین امری از وی برمی‏آید. عمر طبیعتی خشن داشت و زنان را بسیار كتك می‏زد. اشعث بن قیس گوید: میهمان عمر بودم وی زنش را كتك زد و سپس گفت: ای اشعث، سه مطلب را از من یاد گیر كه من آنها را از پیامبر[!] آموختم. از مردی مپرس كه چرا زنش را كتك زده است.(19) همچنین عمر از ام‏كلثوم دختر ابی‏بكر كه خردسال بود، خواستگاری كرد و قاصدی نزد عایشه فرستاد. ام كلثوم گفت: مرا به وی نیازی نیست... او در زندگی خشن و نسبت به زنان تند است.(20) ام‏كلثوم پس از وفات پدرش به دنیا آمد(21) و خواهرش عایشه او را سرپرستی كرد. پس هنگامی كه عمر از او خواستگاری كرد حداكثر سنش ده سال بود.عمر نزد پیامبر سخنگوی كسانی بود كه از نهی پیامبر نسبت به تنبیه بدنی زنان خوشنود نبودند، اینها مطالبی است كه از نصوص تاریخی به دست می‏آید.فخری رازی از عمر بن خطاب حكایت كند ـ دیگران هم این متن را نقل كرده‏اند(22) ـ كه نزد پیامبر آمدم و گفتم زنان بر شوهران خود سركشی می‏كنند، آن گاه پیامبر اجازه داد مردان زنان را كتك زدند.(23) بدون تردید این نص اشاره به نزول آیه 34 از سوره نساء دارد.
با این پیش‏زمینه خواست خداوند بر خواست پیامبر[ص] مقدم شد و پیامبر بر این سخن خود چنین حاشیه زد: آنچه را خداوند اراده كند خیر است. چرا؟

علل تحوّل و نزول آیه 34 نساء

آیا میان خواست خداوند و خواست رسول[ص] تناقضی وجود دارد؟ به سخن دیگر آیا پیامبر در طول سه سال بدون خواست خداوند رفتار كرده است؟ قطعا چنین چیزی عقلاً و شرعا پذیرفته نیست. خداوند به پیامبر اجازه داد كه در طول سه سال به سود زن و بر پایه قاعده مساوات رفتار كند. اگر خداوند از این رفتار پیامبر خشنود نبود شرایط را تغییر می‏داد و یا به گونه‏ای از پیامبر خرده می‏گرفت. چنان كه در برخی موارد(24) چنین كرده است.(25) با این‏كه خداوند خود در كتابش مردم را به پیامبر ارجاع داده و چنین فرموده است:
«آنچه را فرستاده او به شما داد بگیرید و از آنچه شما را بازداشت، باز ایستید.»
پس چگونه ممكن است پیامبر در رفتار و داوری‏هایش پیرامون زن بدون رضایت و تأیید خداوند كاری انجام دهد؟
حال اگر رفتار گذشته پیامبر[ص [بر پایه رضا و تأیید خداوند بود سبب نزول آیه 34 از سوره نساء چیست كه رفتاری دیگر را تجویز می‏كند؟ نمی‏توان این پرسش را پاسخ داد مگر با مطالعه تاریخی و مردم‏شناسانه نصوصی كه بر جای مانده، با آن كه اندك است و تمامی واقعیت را پوشش نمی‏دهد تا از آن، شرایط هنگام نزول آیه استخراج گردد. آنچه از این نصوص به دست می‏آید این است كه وضع جامعه چنان بحرانی بود كه به انفجار نزدیك بود. عمر و برخی از بزرگان صحابه از اوضاع و احوال خوشنود نبودند و فرمان پیامبر به قصاص [به هنگام تنبیه بدنی زن [از موقعیت شخصیت‏های برجسته‏ای مانند سعد بن ربیع می‏كاست. بدون تردید خشم و كینه، دل‏های مردان را پُر كرده بود. كسانی كه طبق گزارش نصوص تاریخی، زنانشان بر آنها شوریده و سركشی می‏كردند و این سركشی را به حدِ غیر قابل تحمل رسانده بودند، در فضایی از آزادی كه پیش از آنان سابقه نداشت و طبیعتا در چنین مواردی از آزادی سوء استفاده می‏شود و به مرحله تنش‏زایی می‏رسد.
تمام این رُخدادها در شب اُحد اتفاق افتاد، كه شبی سخت بر مسلمانان بود. یعنی در وقتی كه سخت‏ترین برهه زمانی از نظر بحران و ترس و خطر پاكسازی كامل مسلمانان به شمار می‏آید. امت جوان و نوپای اسلامی از همه سو در احاطه دشمنان بود در داخل از طرف یهود و منافقان و در خارج از سوی اهل مكه و هم‏پیمانان آنها كه پس از پیروزی مسلمانان در جنگ بدر [رمضان سال دوم هجری [تصمیم بر ریشه‏كن ساختن اسلام گرفته بودند.
در چنین شرایطی كنار گذاشتن اختلافات داخلی و اتحاد رزمندگان كه تمام آنان از مردان بودند ضرورت داشت. باز هم تأكید می‏كنیم كه این آیه در تاریخ و بر پایه قوانین تاریخی كه خداوند خواسته نازل شد. و نزول این آیه، اسباب و زمینه‏هایی داشت، كه باید به دیده درست ابعاد تاریخی، اجتماعی و مردم‏شناسانه تشریعات قرآنی را شناخت و منظور كرد. تشریعاتی كه واقعیت‏های زندگی را منظور می‏دارد و می‏خواهد وحدت و سلامت امت را حفظ كند. در چنین شرایطی آیه 34 و آیه پس از آن نازل شد. و البته سابقه داشته است كه وحی الهی در چنین مناسباتی دخالت كند، حتی در زندگی شخصی پیامبر[ص].
پس از گذشت سه سال از تجربه جنبش طرفداری از زن، آشكار می‏شود كه هنوز ذهنیت‏ها و اندیشه‏ها در محیط نسبتا آرام و سازگار مدینه آماده قبول برابری كامل زن و مرد نیست و مگر تا امروز چنین فضایی فراهم آمده است؟ حتی در كشورهای پیشرفته؟
از این جا روشن می‏شود كه این تجربه زودتر از زمان خود بوده است پس باید برای حفظ وحدت امت در شرایط سخت و دشوار امتیازاتی به جبهه ضد زنان كه بیشتر بر مهاجران تكیه داشت داد. كه البته این جبهه با نیروهایی از انصار نیز حمایت می‏شد چنان كه از قضیه سعد بن ربیع با همسرش روشن می‏گردد. پس آنچه خدا خواست بی‏تردید بهتر بود. زیرا از یك سو با تأكید بر معامله درست با زنان، اهم بر مهم مقدم شده و از گسست و پاشیدگی امت با توجّه به تهدیدات داخلی و خارجی جلوگیری شده است. و از سوی دیگر واقعیت‏های زندگی را منظور كرده چرا كه تحول همراه با شتاب محال است، زیرا هنوز ظرفیت‏های فكری فراهم نیامده است. در حقیقت در تمامی این زمینه‏ها خواست خداوند و خواست پیامبر یكی بود.
پیامبر[ص] با رضایت خداوند جهت‏گیری و هدف را ترسیم كرد. و خداوند
واقعیت‏های زمانه و شرایط آن را منظور داشت. و از این جا روشن می‏گردد كه چگونه تنزیل و تشریع از یك سو واقعیت‏ها را منظور می‏دارد و از دیگر سو مقاصد و اهداف را بازگو می‏كنند. بنابراین تجویز تنبیه بدنی زنان تنها كوتاه آمدن به خاطر شرایط دشوار اجتماعی است. استوارترین دلیلی كه شرایط هنگام نزول آیه را بازگو می‏كند اتفاقاتی است كه در آن شب افتاد. آن شب برای زنان بسیار سخت و دشوار بود، زنانی كه بر شوهران خود سركشی و نافرمانی كرده بودند. تمام ناراحتی مردان كه سالیانی فرو خفته بود یكباره سر باز كرد و زنان را كتك زدند تا خود را تسكین دهند، زنان به گرد خانه پیامبر[ص[ پناه بردند.
گروهی از زنان گرد خانه پیامبر جمع شدند و از شوهران خود شكایت داشتند. پیامبر فرمود: در این شب هفتاد زن گرد خانه
پیامبر گشتند و همه از شوهران خود شكایت داشتند. این مردان نیكان شما نیستند.(26)
قاضی ابوبكر بر این سخن اخیر پیامبر چنین حاشیه زده كه پیامبر تنبیه را تجویز كرد و به ترك آن دعوت نمود.(27) یعنی مقاصد شریعت ترك آن را اقتضا می‏كند.

تأثیر قرن دوم و سوم در تقویت حركت ضد زن

با این همه جریانی كه در نهایت پیروز شد، جریان ضد مقاصدی در قرن‏های دوم و سوم بود كه فقه نیز در همان زمان تدوین شد، حركت ضد زنان قوت گرفت، روایت‏هایی كه بر پستی زن دلالت داشت گزارش شد، روایت‏هایی كه زن را در برابر مرد خاضع می‏كرد و فضای اجتماعی او را در خانه محصور می‏داشت و زن را ملكه این زندان قرار می‏داد، ملكه‏ای كه به هنگام مخالفت و سرپیچی از دستورات شوهر كتك می‏خورد.
در صحیح بخاری از ابوهریره منقول است كه پیامبر فرمود: اگر مردی زنش را به بستر فراخواند و او سر باز زند فرشتگان تا صبح او را لعنت كنند.(28) مانند آن را مسلم نیز روایت كرده است.
از همین قبیل است روایت منسوب به پیامبر، كه ما را به یاد سخن «پولس قدیس» نیز می‏اندازد:
پیامبر فرمود: اگر كسی را فرمان دهم در برابر كسی سجده كند، حتما زن را فرمان می‏دادم كه در برابر شوهر به سجده افتد به خاطر حق بزرگی كه شوهر بر گردن او دارد.(29)
همچنین این حدیثی كه بخاری آن را به صورت مسند به عبدالرحمن بن ابی‏بكر رسانده است كه: هرگز موفق نشود جامعه‏ای كه امورشان را به زن بسپارند.(30)
این اندیشه ضد زن كه در این روایت‏ها موج می‏زند و امروزه نیز به روشنی در فضای اجتماعی كه برخی بدان فرا می‏خوانند، باقی مانده است، همان است كه به صورتی شگفت‏انگیز شیوه ازدواج دختر سعید بن مسیب (م ـ ح 95ق) رئیس برجسته تابعان را برای ما گزارش می‏كند.
داستان چنین است:
ابو وداعه گوید: من با سعید بن مسیب، نشست و برخاست داشتم، چند روزی مرا ندید، وقتی نزد او رفتم پرسید: كجا بودی؟ گفتم: خانواده‏ام از دنیا رفت. و گرفتار كارهایش بودم. پرسید: چرا به ما خبر ندادی تا در تشییع او حضور می‏یافتیم! پس خواستم برخیزم به من گفت: آیا زنی جدید گرفتی؟ گفتم: خداوند تو را بیامرزد! چه كسی به من زن می‏دهد، من كه جز دو یا سه درهم بیشتر، ثروتی ندارم. سعید گفت: اگر برایت زنی بجویم ازدواج می‏كنی؟ گفتم: بلی. سپس حمد خدا به جای آورد و بر پیامبر درود فرستاد و برایم با دو یا سه درهم زنی عقد كرد. ابو وداعه گوید: برخاستم و نمی‏دانستم از شادی چه كنم. به منزل رفتم و در اندیشه بودم كه از چه كسی پول قرض كنم. نماز مغرب را خواندم و روزه داشتم. غذایی كه عبارت از نان و زیتون بود، آماده كردم تا افطار كنم كه دیدم در را می‏كوبند. گفتم: كیستی؟ پاسخ داد: سعید هستم. نام هر كس سعید بود به ذهنم آمد جز سعید بن مسیب. چرا كه چهل سال بود جز در راه خانه و مسجد دیده نشده بود. برخاستم و بیرون رفتم كه با سعید بن مسیب مواجه شدم. خیال كردم تصمیمش درباره ازدواج من عوض شده است. گفتم: ای ابو محمّد چرا پیغام ندادی من نزد تو بیایم! گفت: نه، سزاوار است من نزد تو بیاییم. گفتم: چه دستور می‏دهی؟ گفت: فكر كردم تو مرد مجردی هستی كه ازدواج كرده‏ای، خوش نداشتم شب را تنها سپری كنی.
این همسر تو است. آن گاه متوجه شدم زنی پشت سرش ایستاده است. پس او را به داخل خانه هُل داد و در را بست. و زن از حیا بر زمین افتاد. از بسته بودن در مطمئن شدم. ...(31)
این چنین متاع جنسی برای مرد به سرعت فراهم شد و چنان به درون خانه هُل داده شد كه بر زمین افتاد. یك ماه از این حادثه گذشت و كسی سراغ زن را نگرفت. پس از یك ماه ابو وداعه در مجلس سعید حاضر شد، سعید تنها پرسید حال آن انسان چگونه است، داماد پاسخ گفت: همان گونه است كه دوستان دوست دارند و دشمنان ناخوش دارند. از پدر خیالی، جز این سفارش چیزی سر نزد: «اگر در مسئله‏ای با تو نساخت، عصا [را فراموش مكن].»(32)

تدوین فقه طبق فهم و بینش غالب

در این فضای تاریخی، اجتماعی و مردم‏شناسانه كه سعید بن مسیب، سیّدالتابعین درباره دخترش تنها به عصا سفارش می‏كند و رفتار او الگوی نیك به شمار می‏رود، فقیهان، فقه را بر پایه اندیشه غالب تدوین كردند و غالب آنان با آیه 34 از سوره نساء بر اساس روایت‏هایی كه پستی زن را تثبیت می‏كند و او را متاع جنسی به شمار می‏آورد كه وظیفه‏اش كُرنش در برابر خواسته‏های شوهر است، تعامل كردند.
بر این پایه فقیهان تنبیه بدنی همسر را تجویز كردند و آن را مقید ساختند كه خون‏آلود نباشد. و این قید را از سخن پیامبر[ص] در حجة‏الوداع اخذ كردند. سخنرانی پیامبر چنین است:
«پس از حمد و سپاس خدا: ای مردم! شما را بر زنانتان حقی است و آنان نیز بر شما حقی دارند. حق شما این است كه زنان كسی را به بستر شما راه ندهند و نیز مرتكب فحشای آشكار نگردند. اگر چنین كنند،
خداوند اجازه فرموده كه با آنان در بستر قهر كنید و آنان را تنبیه كنید لكن مبادا خون‏آلود باشد. اگر زنان از نافرمانی دست كشیدند حق آنان است كه در اختیار آنان پوشاك و خوراك به اندازه متعارف قرار دهید. یكدیگر را نسبت به زنان به نیكی سفارش كنید چرا كه آنان اسیر دست شمایند و اختیاردار چیزی نیستند. و شما آنان را به عنوان امانت الهی به دست آوردید و با سخن خداوند آنان را حلال خود قرار دادید.»(33)
این جا، مجال تحلیل و ارزیابی این نص نیست، چرا كه این نص را می‏توان به گونه‏های مختلف تفسیر كرد كه یكی از آنها تفسیر مقاصدی و بر پایه هدف‏های شارع است. ما در این جا این نص را از آن جهت به صورت كامل آوردیم كه روشن گردد فقیهان در تجویز ضرب و مقید ساختن آن به «غیر مُبَرِّح» بدان استناد كرده‏اند. و قُضات محكمه‏های شرعی پیش از انتشار مجله «الاحوال الشخصیة» و ایجاد وحدت رویه قضایی بر پایه آن قضاوت می‏كردند و بر پایه همین هنوز در كشورهای اسلامی رفتار می‏شود.
می‏توان گفت فقیهان در معنای «ضرب غیر مبرح»، اتفاق نظر دارند. ابن كثیر (م 774ق) آن را چنین تعریف می‏كند «عضوی را نشكند و اثری به جا نگذارد».(34)
و می‏دانیم كه تنبیه بدنی می‏تواند خشن و دردآور باشد و به این دو شرط هم لطمه نزند.
این تفكر تا امروز نه تنها در میان محافظه‏كاران، بلكه در نوشته‏های كسانی كه به جنبش‏های اصلاح‏طلبی این قرن وابسته‏اند، نیز حكمفرماست. آلوسی (م 1270ق / 1585م) «ضرب غیر مُبَرِّح» را با این سخن می‏پذیرد. «گوشتی را نبرد و استخوانی را نشكند».(35)
در تفسیر المنار كه به نام جنبش‏های اصلاح‏طلبی به رهبری عبده (م 1905م) و رشید رضا(م 1935م) سخن می‏گوید، چنین می‏خوانیم: «تَبْریح» یعنی آزار شدید.(36)
شگفت آن است كه دو رهبر جنبش اصلاح‏طلبی برای دفاع از تنبیه بدنی زن در حدی كه گوشتی را نبرد و استخوانی را نشكند، به دفاع اخلاقی و عقلانی این عمل با بیانی حماسی برخاسته‏اند و به شدت بر غرب‏گرایان و پیروانشان در كشورهای اسلامی حمله بُرده‏اند. از این روشن‏تر نمی‏توان دلیلی بر تأثیر اندیشه‏های سنتی و محافظه‏كارانه بر روشنفكران منادی اصلاح‏طلبی در آغاز این قرن به دست آورد.
محمّد عبده می‏گوید:
مجاز بودن تنبیه بدنی زن امری ناپسند از نظر عقل و فطرت نیست، تا به تأویل و توجیه نیازمند باشند.(37)
رشیدرضا نیز دفاعش را از جواز تنبیه بدنی چنین بیان می‏كند:
برخی غرب‏زدگان از ما درباره تجویز تنبیه بدنی زن ناشزه، خُرده گرفته و آن را ناپسند می‏شمارند. اینان نشوز و سركشی زن را در برابر شوهر كه رئیس خانواده است و تحقیر شده را ناپسند نمی‏شمارند.
نمی‏دانم اینان زنان ناشزه را چگونه معالجه می‏كنند و به شوهر اینان چه سفارشی دارند. چه فساد و تباهی اتفاق می‏افتد اگر به مرد پارسا و خردمند اجازه داده شود كه با زدن با چوب مسواك یا با دست، جلوی نشوز و سركشی زن خود را بگیرد.(38)
و در پایان به عنوان دلیل قطعی و نهایی چنین اضافه می‏كند:
بسیاری از رهبران غربی زنان دانشمند و پارسای خود را كتك می‏زنند.(39)
این محاكمه شگفت كه دلالت دارد اندیشه‏ها هنوز تحول نیافته و اقتضا دارد كه
هر مرد طبیعتا پارسا و خردمند است و هر زنی بالفطره مخالف این پارسایی و خردمندی، نشان دهنده همان فاصله زیربنایی میان زن و مرد است. پس مرد بر اساس این پارسایی و خردمندی حق دارد هم مدعی باشد و هم داور و عدالت را برای خود به پا دارد. و سخن سخن اوست. او مورد پرسش قرار نگیرد كه چرا زنش را كتك زده است و این همان اندیشه عمر بن خطاب است.

دیدگاه مقاصدی و طلایه‏داران آن از عصر میانی

جالب‏تر آن كه برخی اندیشمندان دوره‏های گذشته بهتر مقاصد شرع را درك می‏كردند و اندیشه‏ای پیشتازتر از دو رهبر جنبش اصلاح‏طلبی (عبده ـ رشیدرضا) داشتند. دیدیم كه چگونه فخر رازی در تحلیل مقاصد آیه 34 از سوره نساء به این جا رسید كه: «گویا برتری در میان نیست».(40) و با این تعبیر گرچه از تنبیه بدنی زن منع نكرد ؛ اما تلاش كرد آن را به كم‏ترین حدّ برساند. لذا از نظر او كتك زدن باید با پارچه بهم تنیده و یا با دست باشد نه با تازیانه و عصا.(41)
و در آخرین سخن نیز به استناد (إنّ اللّه‏َ كانَ علیّا كَبیرا) [به راستی كه خدا والای بزرگ است [شوهران را از همین مقدار اندك نیز پرهیز می‏دهد و می‏نویسد:
مقصود از این جمله اخیر تهدید شوهران نسبت به ستم بر زنان است و معنای این جمله آن است كه اگر زنان نمی‏توانند ظلم و ستم را از خود بردارند و از خود دفاع كنند ولی خدای بلندمرتبه و بزرگ به جای زنان قصاص خواهد كرد... . خداوند متعال با تمام بلندمرتبگی و بزرگی شما را بر كاری كه نمی‏توانید تكلیف نمی‏كند پس شما هم زنان را بر دوستی و علاقه به خود مكلف مسازید كه آنان نمی‏توانند چنین كنند.(42)
همچنین شافعی موضعی معتدل اتخاذ كرده است. وی گرچه زدن را مباح می‏داند اما بلافاصله می‏گوید ترك آن بهتر است.(43) به خاطر منظور كردن جمله اخیر پیامبر[ص [كه نیكان شما زنان را كتك نمی‏زنند.
جالب آن است كه در دوره‏های گذشته كسانی با تكیه بر مقاصد شریعت گام‏هایی رو به جلو برداشتند و از زدن به شدت منع كردند و باید بر آن تأكید كرد. این گام‏ها را عطاء بن اسلم بن صفوان (27 ـ 114ق / 647 ـ 744م) از بزرگان تابعین و از فقیهان برداشته است. وی برده‏ای سیاه بود كه در یمن زاده شد و در مكه بزرگ شد و مفتی و محدث دیار مكه گشت.(44) طبری در كتاب تاریخش از وی مطالبی پیرامون آغاز خلقت، تاریخ پیامبر و سیره نقل می‏كند. گویا حجاج او را زندان كرد و سپس آزاد نمود.
قاضی ابوبكر در كتاب «احكام القرآن» از وی درباره آیه 34 از سوره نساء نقل می‏كند: زن را كتك نزند و اگر به زن امر و نهی كرد و او اطاعت نكرد بر او خشم گیرد.(45)
قاضی ابوبكر پس از نقل این سخن، حاشیه‏ای موافق‏گونه دارد:
این از فقه عطا می‏باشد. چرا كه عطا بر اثر آگاهی از شریعت و اطلاع از قواعد اجتهاد چنین استنباط كرد كه امر در آیه بر اباحه ضرب دلالت دارد و كراهت را از سخن پیامبر در حدیث عبداللّه‏ بن زمعه به دست آورد، آن جا كه رسول خدا فرمود: من خوش نمی‏دارم مردی همسرش را به هنگام خشم كتك زند شاید همان روز با او همبستر شود.(46)
این دیدگاه را گروهی دیگر از اندیشمندان نیز برگزیده‏اند. ابن الفَرَس (524 ـ 599ق / 1130 ـ 1203م) كه نامش عبدالمنعم بن محمّد عبدالرحیم خزرجی است و از قضات اندلس و عالمان غرناطه می‏باشد در كتاب «احكام القرآن» خود كه هنوز مخطوط است و به سال 558 ق / 1158م آن را تألیف كرد می‏نویسد: «گروهی روایات پیرامون ضرب را انكار كرده‏اند».(47)
در دوران معاصر از عالمانی كه این رأی را برگزیده‏اند محمدطاهر بن عاشور (م 1973م) می‏باشد. وی در تفسیر آیه 34 از سوره نساء مطالبی بر پایه درك مقاصد شریعت آورد كه رهبران جنبش اصلاحات هم نگفته‏اند، وی نخست می‏گوید: زدن امری خطرناك است و تعیین حدودش دشوار است. سپس می‏نویسد:
علاوه آن كه قواعد شرعی اجازه نمی‏دهد كسی به نفع خود داوری كند اگر ضرورتی در
نمی‏دانم اینان زنان ناشزه را چگونه معالجه می‏كنند و به شوهر اینان چه سفارشی دارند.
میان نباشد. در حالی كه جمهور عالمان این آیه را تقیید كرده‏اند به این كه اضرار و زیان در پی نداشته باشد. و نیز این آیه مقید است به جامعه‏ای كه زدن اهانت و اضرار تلقی نشود. از این رو می‏گوییم برای حاكمان جامعه روا است كه اگر پی بردند شوهران كیفرهای شرعی را درست و به جا اجرا نمی‏كنند و بر حدود آن واقف نیستند آنان را از اعمال این كیفر منع كنند و اعلام دارند هر كسی همسر خویش را كتك زند كیفر خواهد دید. تا این كه آزار رساندن به همسران خطرناك نشود بویژه آن جا كه انگیزه تنبیه بدنی امری سُست و بی‏پایه است.(48)
این چنین ابن‏عاشور از تنبیه بدنی همسر منع می‏كند و بر انجامش كیفر معین می‏كند، مانند شرایط قبل از نزول آیه 34 از سوره نساء و مانند زمان پیش از نزول آیه كه پیامبر[ص] از این كار منع كرد و البته با تأیید و رضایت خداوند. این برداشت ابن‏عاشور اجتهاد زیبا و مناسب است كه عللش را بیان می‏كنیم.

آیا جواز تنبیه زن برای همه زمان‏ها و مكان‏هاست؟

اینك سؤال اصلی این است كه آیا تجویز تنبیه بدنی زن نافرمان، همیشگی است و تا روز قیامت این حكم پابرجاست و آیا برای تمام اقشار اجتماعی در شرق و غرب تشریع شده است؟ و نیز بر هر زنی با هر سطحی از فرهنگ می‏توان این حكم را جاری ساخت؟ آنان كه به ظاهر لفظ چنگ می‏زنند و نص‏گرایند جواب مثبت می‏دهند، بارها و بارها این مطلب را از خطیبان شنیده‏ایم كه با شگفتی و صداقت می‏پرسند مگر خداوند اشتباه می‏كند!!! و دیدیم چگونه رشیدرضا استدلال كرد كه غربیان نیز زنان دانشمند و پارسای خود را كتك می‏زنند.
جواب ما آن است كه خداوند خطا نمی‏كند ولی بندگان خدا كه از عقل برخوردارند تا مقاصد الهی را درك كنند، خطا می‏كنند و از تدبّر در آیه غفلت می‏ورزند.
ما تلاش كردیم از مطالعه تاریخ نزول آیه شرایط اجتماعی، سیاسی و مردم‏شناسانه را كه بر آیه احاطه داشت روشن سازیم. و بدین
نتیجه دست یافتیم كه آنچه را خداوند برای آن شرایط منظور كرد بهترین حكم بود. زیرا جلوی فتنه‏ها و بحران‏ها را با توجّه به سطح فرهنگ و ظرفیت فكری مردمانی كه آمادگی جنبش‏های حمایت از حقوق زنان را نداشتند، می‏گرفت. و پیامبر[ص [پیش از آمادگی كامل این حكم را به اجرا گذارد. من بر این باورم كه جلوی این بینش را گرفتن و آن را ناتمام گذاردن، از بزرگ‏ترین بدبختی‏هایی بود كه گریبانگیر تمدن اسلامی شد و از پرتو افكنی و ارزش‏های معنوی دین ما كاست.
اگر اباحه تنبیه بدنی آن هم به صورت اباحه كراهت برای شرایطی، مناسب بود پس می‏توان نتیجه گرفت كه مقصود خداوند این است كه هرگاه این شرایط از بین رود حكم اباحه نیز از میان خواهد رفت. این مهم‏ترین قاعده در تعامل با نص و مطالعه آن در پرتو شرایط نزول می‏باشد. چنین مطالعه‏ای نه از ارزش نص می‏كاهد و نه از آن تجاوز می‏كند. بلكه به سمت درك مقصد و مراد آیه سوق می‏دهد.
بنابراین هر كس كه بر پایه اجتهاد عمل كند ـ كه بسیار نیستند ـ چه در گذشته و چه در زمان حاضر، و به مقاصد شریعت بنگرد، از كتك زدن به صورت قطعی منع خواهد كرد. و از نص‏گرایی به كُنه و مقصود آیه خواهد رسید. این روشی است كه امروزه باید مبنای عمل قرار گیرد چه در مسئله تنبیه بدنی و چه در سایر مسائل . اگر بخواهیم خطاب خداوند را در این زمان و مكان بفهمیم تا با تمدن كنونی همراه باشیم و از هدایت قرآن با درك حقیقی برخوردار گردیم و ایمانی ریشه‏دار و عمیق داشته باشیم و از تنهایی و عزلت و از دست دادن هویت شكایت نكنیم.
اینك كه از مطالعه آیه در پرتو شرایط و ظروف تاریخی فراغت یافتیم و به این نتیجه رسیدیم كه اباحه كراهت به شرایط خاص گره خورده است، وقت آن رسیده كه آیه 34 از سوره نساء را در شرایط امروزی خود قرائت كنیم، گویا خداوند ما را در این زمان و در این ساعت مورد خطاب قرار داده است.
یادآوری می‏كنیم كه مطالعه آیه بر پایه مقاصد به منع همیشگی ضرب دلالت دارد. و نیز اضافه می‏كنیم كه این آیه را باید با آیه پس از آن مطالعه كرد. دو آیه با هم روشی كامل و قواعدی برای معالجه مشكلات خانواده، آن گاه كه در پرتگاه انحلال قرار گیرند، دربَر دارند.
این دو آیه نمی‏خواهند تصویری از ازدواج ایده‏آل ارائه كنند، بلكه می‏خواهند نظام خانواده را وقتی كه در شرایط غیرطبیعی قرار گرفت، معالجه كنند. آنچه وحشت ما را برمی‏انگیزد این است كه تنها این صورت [تصویر ازدواج ایده‏آل [را در مدارس تعلیم می‏دهیم، بدون مطالعه تاریخی آیه و نیز با هر سطحی از دانش‏آموزان، خواه در مرحله ابتدایی باشند و یا متوسطه. با این كه باید بر آن رویه [یعنی صورت علاج‏گری [آیه تأكید ورزید.
بنابراین آیه 34 و 35 سوره نساء به آن جا مربوط است كه خانواده و امور مربوط بدان، دچار انشقاق و نافرمانی زن و شوهر در رفتار گردد. كه سبب می‏شود روابط عاطفی و جنسی مختل گردد و در نهایت به جایگزینی خشونت، نسبت به الفت و مهربانی منتهی گردد. در این صورت دردآور و ناگوار، خداوند قواعدی را یادآوری می‏كند و تكالیفی متقابل را تشریع می‏نماید و سفارش می‏كند به روش اصلاح ذات‏البین و جلوگیری از اختلاف، بدون آن كه به جدایی منجر گردد، یا مسئله به دادگاه كشیده شود. چرا كه مبغوض‏ترین حلال نزد خداوند طلاق است. بنابراین مقاصد شریعت اقتضا می‏كند، بندهای خانواده از هم نگسلد اما چگونه؟
خداوند نخست وظایف مرد را كه رئیس خانواده است و در تمامی تمدن‏ها نیز چنین است ـ به جز برخی جوامع كهن و ابتدایی ـ یادآور می‏شود و می‏فرماید: «الرجال قوامون علی‏النساء» این سنّت الهی است، یعنی سرشت هستی چنین اقتضا می‏كند و این امر را در حیوانات نیز مشاهده می‏كنیم. اگر ریاست مرد امری است فراگیر در میان تمام مردم با هر آیین و تمدنی، پس این ریاست امری تصادفی نیست و زمینه و بستر آن شرایط جسمانی دو جنس است. بر اساس سنّت‏های هستی و قوانین اجتماعی خداوند برآوردن نیازمندی‏های خانواده را بر عهده مرد نهاده است، خواه از همسرش خوشنود باشد یا ناخوشنود. البته معنای این سخن این نیست كه خداوند بر زن الزام كرده كه تنها به امور خانواده بپردازد و از كسب و كار اجتناب ورزد، بلكه معنای این سخن آن است كه زن گرچه حق دارد به كار و كسب بپردازد، اما انجام این كسب و كار به عنوان رفع نیازمندی‏های خانواده نیست، برخلاف مرد كه كسب و كار او می‏بایست برای برآوردن نیازمندی‏های زندگی باشد. این امتیازی است كه نباید اندك شمرده شود. و البته ما می‏دانیم كه كسب و كار زن بهترین تضمین كننده استقلال و حفظ كرامت و تحقق برابری او با مرد است.
امروزه خوب می‏دانیم كه این امتیاز و ویژگی، همیشه و در همه‏جا مورد بی‏اعتنایی قرار گرفته است و اینك فرصت پرداختن بدان نیست كه جامعه‏شناسان به خوبی از عهده پژوهش و تحلیل آن برآمده‏اند و تنها به كتاب جان بیسیلی و میشل فیلوس با عنوان «زنان جهان سوم» ارجاع می‏دهیم.(49) از این كتاب چنین بر می‏آید كه بیكاری در جهان صنعتی تنها در میان زنان یافت می‏شود. و نیز زنان در تمامی جهان هم‏زمان سه نقش را ایفا می‏كنند، مادری، همسری و كارگری و با نسبتی رو به تزاید، در هزینه‏های خانواده شریك‏اند، بلكه در برخی شرایط آنان عهده‏دار هزینه‏های خانواده‏اند. و شگفت‏تر از همه این‏كه زنان دو سوم كار را در سطح جهان بر عهده دارند و آن هم تنها در برابر یك ششم درآمدها. و از نظر مالكیت تنها یك درصد، از آنِ زنان است. از این رو برابری تا امروز تنها یك تئوری است و معادله همیشه به سود مردان بر هم خورده است. با این وضعیت روشن می‏شود كه چگونه مقاصد شریعت یعنی مقاصد خداوندی از پانزده قرن پیش تاكنون تلاش می‏كند از این برهم خوردن معادله بكاهد و برابری حقیقی كه ویژگی‏ها و برتری‏های دو جنس را نیز منظور می‏كند، تحقق بخشد.
فراز دوم از این آیه یعنی «بما فضّل اللّه‏ بعضهم علی بعض» اقتضا می‏كند كه هر یك از دو جنس فضیلت‏هایی نسبت به دیگری دارد و بدان ممتاز می‏شود. این ویژگی‏ها به تبع ساختمان جسمی و خصایص روحی است كه زمینه‏ساز تكامل و الفت می‏گردد. و همچنین این آیه اقتضا دارد كه هیچ یك از دو جنس نزد خداوند و محبّت و اعتنایش به بندگان، برتر و دوست داشتنی‏تر از دیگری نیست. و دلیل این مطلب آن است كه خداوند در آخر آیه مردی را كه نیروی بدنی‏اش را بر ضد زن به كارگیرد و بر او بغی كند، تهدید می‏كند و بدو یادآور می‏شود كه خداوند بلندمرتبه و بزرگ است [علیا كبیرا [است. پس همه مردم نزد او برابرند و عدالت او، نژاد و رنگ و جنسیت برنمی‏تابد. پس چنین نیست كه یك جنس از دیگری به صورت مطلق برتر باشد، بلكه هر جنسی را فضیلت‏ها و برتری‏های ویژه است، كه بدان وظایفش را به صورت كامل ادا می‏كنند و هر دو جنس در كرامت، حقوق و وظایف برابرند، هم در برابر عدل و انصاف الهی و هم در برابر پاداش و كیفر او. این نكته را فخر رازی به خوبی دریافته است و در پایان سخنش در تفسیر آیه می‏گوید: گویا برتری در میان نیست[و كانه لافضل البتة] پس هر دو جنس برابرند بدون آن كه پستی و والایی در میان باشد. و تفاضل میان زن و مرد، تفاضل اختلاف خصیصه‏ها
است، نه تفاضل برتری و پستی . ویژگی‏های مرد همان‏ها است كه او را به صورت غالب آماده ساخته كه هزینه‏های زن و افراد خانواده را بپردازد.
فراز «و بما انفقوا من اموالهم» بیش از تأكید بر مسئولیت مرد نسبت به خانواده، بر اساس عرف ثابت و همیشگی بر چیزی دلالت ندارد. این یك وظیفه برای مرد است كه زن می‏تواند به هنگام نزاع آن را برای خود و افراد خانواده مطالبه نماید. و در این فراز مطلبی نیست كه از انفاق زن به هنگامی كه كار و شغلی دارد، منع كند یا آن را نفی نماید.
با فراز «فالصالحات قانتات» نیمه نخست آیه كه توصیف وظایف زن و شوهر نسبت به دیگری است، پایان می‏یابد. این فراز به حیات روحی خانواده اشاره دارد كه با یاد خداوند تغذیه می‏شود، تا خانواده تنها همتش ارضای شهوات نباشد. ابن‏منظور در لسان العرب می‏گوید: «قنوت، معانی متعدد دارد و القانت یعنی الذاكر للّه‏ [یاد خدا كننده]» و می‏افزاید: «مشهور لغویان قنوت را به دعا معنا كرده‏اند».
محمّد عبده می‏گوید:
مجاز بودن تنبیه بدنی زن امری ناپسند از نظر عقل و فطرت نیست، تا به تأویل و توجیه نیازمند باشند.
آیه 34 و 35 سوره نساء به آن جا مربوط است كه خانواده و امور مربوط بدان، دچار انشقاق و نافرمانی زن و شوهر در رفتار گردد.
این آیه سفارش می‏كند خانواده اسرار خود را حفظ كند و نگذارد به خارج كشیده شود، گرچه حوادثی گذرا بدان رو كند و زن به حكم ویژگی‏های خدایی، سهم بیشتر در تحقق این سفارش دارد و بدان جهت خداوند از او یاد كرده است وگرنه روشن است كه حفظ اسرار خانواده وظیفه زن و شوهر می‏باشد.
نیمه دوم آیه نخست به مسائل خانواده می‏پردازد، آن گاه كه توازن و تعادلش به هم خورد و جدایی و شقاق در آن رخنه كرده و روابط زناشویی چنان اختلال یابد، كه از فقدان مودت و محبّت میان زوجین حكایت كند.
در این شرایط خداوند سفارش‏هایی دارد كه اولاً اختلاف در درون خانواده باقی بماند و بر اساس عرف و خصلت‏های انسانی با پند و اندرز درمان شود. و پیش از این گفتیم كه درمان با تنبیه بدنی گرچه مباح مكروه است، اما به شرایط تاریخی و زمانی خاص وابسته است و مقاصد شریعت آن را بر نمی‏تابد. و می‏بایست هرگاه آن شرایط تاریخی از میان رفت، برچیده شود و مردی كه همسرش را كتك زند، تنبیه گردد. زیرا فرهنگ و محیط و شرایط دگرگون شده است، كه این دگرگونی را سنّت خداوند در هستی اقتضا دارد او چنین خواسته كه هستی همیشه در تغییر و دگرگونی باشد.
آیه دوم می‏خواهد مشكل را درمان كند آن گاه كه وسائل درونی خانواده، از آن ناتوان شد، و ترس شقاق و جدایی و از هم پاشیدگی خانواده در میان است. كه خداوند آن را نمی‏پسندد و از آن بر حذر می‏دارد. در این جا برابری كامل میان زن و مرد را در به كار گرفتن وسائل اجرایی برای اصلاح ذات البین، می‏بینیم، بدون آن كه در محكمه حاضر شوند. و مسئله تنها در محدوده وسیع‏تر خانواده باقی می‏ماند و اختلاف با تحكیم و نه حكم قضایی برچیده می‏شود و دوباره اعتماد و دوستی و محبّت به كانون خانواده برمی‏گردد، با كمك دو حَكم از خانواده زن و شوهر. بدان امید كه اصلاح تحقق یابد.
(إِن یُرِیدَآ إِصْلَـحًا یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُمَآ) این تعبیر به وضوح و روشنی نشان می‏دهد كه قصد و غایت علیم خبیر [دانای خبره] كه همه چیز آدمی را می‏داند (وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ‏ی نَفْسُهُ‏و)] و می‏دانیم كه نفس او چه وسوسه‏ای به او می‏كند]»(50) تحقق وفاق میان زن و شوهر است تا بندهای خانواده از هم نگسلد و ازدواج به خاطر اهانت و كتك صورتی مشروع از گروگان‏گیری پیدا نكند.
خلاصه آن كه مقاصد شریعت روشن و آشكار است و اگر آنها را تاریخ‏مدارانه، جامعه‏شناسانه و مردم‏شناسانه مطالعه كنیم وضوح بیشتر می‏یابد. و تمامی این مقاصد یك‏جا در این آیه جمع شده است:
(وَ مِنْ ءَایَـتِهِ‏یآ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَ جًا لِّتَسْكُنُوآاْ إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِی ذَ لِكَ لاَءَیَـتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَكَّرُونَ)(51)
و از نشانه‏های او اینكه از [نوع [خودتان همسرانی برای شما آفرید تا بدان‏ها آرام گیرید، و میانتان دوستی و رحمت نهاد. آری، در این [نعمت [برای مردمی كه می‏اندیشند قطعا نشانه‏هایی است.
پس زن و شوهر حقیقتی واحدند كه در محدوده مودّت و رحمت به هم پیوسته‏اند. و اگر مشكلی پیش آید و ناسازگاری رخ دهد، یا سازگاری درست و یا طلاق خوب .
(فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسَـنٍ)(52)
پس از آن یا [باید زن را] به خوبی نگاه داشتن، یا به شایستگی آزاد كردن.
بدون آن كه به خشونت دستی یا زبانی رو آورند، بلكه جدایی نیز باید در پرتو احسان باشد. این سفارش را خداوند به مردمان اهل تفكر كرده است آنان كه عقل و روح را بر نفس حیوانی غالب ساخته‏اند.
(إِنَّ النَّفْسَ لاَءَمَّارَةٌ بِالسُّوآءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیآ)(53)
و من نفس خود را تبرئه نمی‏كنم، چرا كه نفس قطعا به بدی امر می‏كند، مگر كسی را كه خدا رحم كند.
فضای حاكم بر آن است. و البته اشاره می‏كنم كه زن نیز مانند مرد در طلاق حق دارد، اگر آن را در ازدواج شرط كند، چنان كه می‏تواند تك‏همسری را در ازدواج شرط نماید.

پی‏نوشتها:

1 . ابن مقاله ترجمه نوشته: قضیة تأدیب المرأة بالضرب، قراءة تاریخیّة للآیتین، 34 و 35 من سورة النساء، نوشته محمّد الطالبی است كه در كتاب امة الوسط به چاپ رسیده است.
2 . آیاتی از این قبیل: سوره بقره، آیه 222 و 282 ؛ سوره نساء، آیه 3.
3 . بنگرید: بلاغ مكة [بیانیه مكه]، صادر شده از سوی سومین كنفرانس سران اسلامی در تاریخ 19 ـ 22 ربیع‏الاول 1401 / 25 ـ 28 ژانویه 1981.
4 . برای نمونه بنگرید: المرأة و الجنس، خانم دكتر نوال السعداوی، دارالشعب، قاهره، 1972م.
5 . تاریخ الیعقوبی، ج 1، ص 250 ـ 251.
6 . Sayyid Abul-Alâ Mawdûdi, Towords Understanding the Quran, éd.
The Islamic Foundation, Leicester (Angleterre) 1988, vol 2, P. 1-2.
7 . روح المعانی، ج 5، ص 25.
8 . التحریر و التنویر، ج 5، ص 42 ؛ التفسیر الكبیر، ج 10، ص 90.
9 . المنار، ج 5، ص 76 ؛ روح المعانی، ج 5، ص 25.
10 . تفسیر ابن كثیر، ج 1، ص 504 .
11 . احكام‏القرآن، ابن عربی، ج 1، ص 415 ؛ تفسیر ابن كثیر، ج 1، ص 503 ؛ روح‏المعانی، ج5، ص23 ـ 24 ؛ التفسیرالكبیر، ج 1، ص 415 ؛ المنار، ج 5، ص 74 ؛ التحریر و التنویر، ج 5، ص 40.
12 . تاریخ الطبری، ج 2، ص 528.
13 . التفسیر الكبیر، ج 10، ص 88 ؛ تفسیر ابن كثیر، ج 1، ص 503 ؛ روح‏المعانی، ج 5، ص 23 ؛ المنار، ج 5، ص 74 ؛ التحریر و التنویر ؛ ج 5، ص 40.
14 . تاریخ الطبری، ج 2، ص 561 و ج 3، ص 164.
15 . التفسیر الكبیر، ج 10، ص 82 ؛ التحریر و التنویر، ج 5، ص 38 و 40.
16 . التفسیر الكبیر، ج 10، ص 82 .
17 . همان، ص 87 .
18 . همان، ص 90 .
19 . تفسیر ابن كثیر، ج 1، ص 104 .
20 . تاریخ الطبری، ج 4، ص 199 ـ 200 .
21 . همان، ص 420.
22 . تفسیر ابن كثیر، ج 1، ص 504 .
23 . التفسیر الكبیر، ج 10، ص 90 ؛ روح المعانی، ج 5، ص 25 ؛ المنار، ج 5، ص 76 .
24 . مانند: سوره انعام، آیه 106 ـ 107 ؛ سوره یونس، آیه 94 ـ 95 ؛ سوره عیسی، آیه 1 ـ 10.
25 . این نكته كه در سخن نویسنده آمده و از آن با تعبیر عتاب و توبیخ یاد كرده، از مطالب مورد اختلاف میان مفسران شیعه و اهل سنّت است. مفسران شیعی بر این عقیده‏اند كه هیچ گونه عتاب و توبیخی در قرآن درباره پیامبر نازل نشده است.(مترجم)
26 . التفسیر الكبیر، ج 10، ص 90 ؛ تفسیر ابن كثیر، ج 1، ص 504 ؛ روح‏المعانی، ج 5، ص 25 ؛ المنار، ج 5، ص 76 .
27 . احكام القرآن، ابن عربی، ج 1، ص 420.
28 . تفسیر ابن كثیر، ج 1، ص 504 .
29 . تفسیر ابن كثیر، ج 1، ص 504 ؛ روح المعانی، ج 1، ص 24.
30 . تفسیر ابن كثیر، ج 1، ص 503.
31 . وفیات الاعیان، ج 6، ص 138 ـ 139.
32 . وفیات الاعیان، ج 6، ص 139.
33 . تاریخ الطبری، ج 3، ص 151.
34 . تفسیر ابن كثیر، ج 1، ص 504.
35 . روح المعانی، ج 1، ص 25.
36 . المنار، ج 5، ص 73 .
37 . همان، ص 75 .
38 . همان، ص 74 ـ 75 .
39 . همان، ص 75 .
40 . التفسیر الكبیر، ج 10، ص 87 .
41 . همان، ص 90 .
42 . همان، ص 91 .
43 . همان، ص 90 .
44 . الاعلام، زركلی، ج 5، ص 29.
45 . احكام القرآن، ابن عربی، ج 1، ص 420.
46 . احكام القرآن، ابن عربی، ج 1، ص 420 ؛ التحریر و التنویر، ج 5، ص 43.
47 . التحریر و التنویر، ج 5، ص 43.
48 . همان، ص 44.
49 . Jeanne Bissiliat et Michele Fieloux, Femmes du Tiers Monde, ed. Le Sycomore, Paris 1983.
50 . سوره ق، آیه 16.
51 . سوره روم، آیه 21.
52 . سوره بقره، آیه 229.
53 . سوره یوسف، آیه 53.